مقتضيات زمان ( 1 )
« انزل من السماء ماء فسالت اوديه بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا »(
1 ) .
بحثهائی كه در اين چند شب كرديم مربوط به تاريخ فكری مسلمين بود .
عرض كرديم يك جريانهای فكری در دنيای اسلام پيش آمده است كه بايد
نامشان را افراط يا جهالت گذاشت ، جريانهائی كه يك نوع افراط كاريها و
دخل و تصرفهای بيجا در امور دينی بوده است . مثالهايی برای اين موضوع
عرض كرديم و عرض شد كه متقابلا جريانهای فكری ديگر در دنيای اسلام پيش
آمده است كه تفريط و كندروی و جمود بوده است . برای اين هم مثالهائی
عرض كرديم ولی همه مربوط به گذشته بود و اين بحثهای راجع به گذشته
مقدمهای بود برای اينكه وظيفه خودمان را در زمان حاضر به دست آوريم . و
يادمان نرود كه اصل اين بحث مسأله انطباق با مقتضيات زمان بود و چون در
اين مسأله ، دو نحو و دوگونه میتوان فكر كرد ، يكی افراط و تندروی و
جهالت ، و
پاورقی :
1 - سوره رعد ، آيه . 17
ديگر جمود و تقشر ، مسلمان بايد به تعليم و قرآن معتقد باشد و جريان
معتدلی را طی كند . ما امروز بايد وظيفه خودمان را در ميان جمودها و
جهالتها به دست آوريم . يعنی از جهت اينكه مسلمان هستيم ، از نظر
مقتضيات زمان ، نه بايد جاهل و مفرط و تندرو باشيم و نه بايد جامد و
متقشر باشيم . حالا وقت آنست كه ما يك مقياسی به دست بدهيم . اينطور
كه فائدهای ندارد ، بطور كلی مطلب را گفتيم كه نه بايد مفرط بود و نه
مفرط ، نه بايد تندرو بود و نه كندرو ، بايد معتدل بود . اصلا مقياس
چيست ؟ ما با چه مقياسی بايد بفهميم كه آيا از طبقه معتدل و امت وسط
هستيم كه قرآن گفته است يا از آن طبقه انحرافی جاهل [ يا جامد ] ؟
معنای مقتضيات زمان چيست ؟ اول لغت را معنی میكنيم . معنای اين لغت
اينست كه زمان كه دائما در حال گذشتن و آمدن است ، در هر قطعهای يك
اقتضائی دارد ، در هر لحظهای ، در هر وقتی و در هر قرنی ، در هر چند سالی
يك تقاضائی دارد . به عبارت ديگر ( به جای كلمه اقتضا اگر كلمه تقاضا
بگذاريم بهتر فهميده میشود ) : زمان تقاضاهای مختلف دارد يعنی الان كه ما
در نيمه دوم قرن چهاردهم هجری و نيمه دوم قرن بيستم ميلادی هستيم ، اين
نيمه دوم اين قرن تقاضائی دارد كه در نيمه اول نبود ، در قرن پيش هم
نبود . معنای اينكه تقاضا دارد چيست ؟ يك وقت هست ما تقاضای قرن را
اينجور تفسير میكنيم كه در اين قرن يك چيزهائی آمده است ( اصلا تقاضا
يعنی به وجود آمدن ) پس اين قرن اينجور تقاضا دارد . هر چه كه در يك
زمان به وجود آمد ، همين به وجود آمدن معنايش تقاضا است . تبعيت كردن
از مقتضای زمان
و از تقاضای زمان يعنی در اين زمان يك پديدههائی پيدا شده است و چون
اين پديده ها پيدا شده است ، پس اين قرن تقاضا دارد ، بنابراين بايد
خود را با اين تقاضا يعنی با پديدههائی كه در زمان پيدا شده تطبيق داد ،
آنها را پذيرفت . اين يك جور تفسير است . حالا عرض میكنم كه اين حرف
يعنی چه ؟
يك تفسير ديگر برای تقاضای زمان يا اقتضای زمان ، تقاضای مردم زمان
است يعنی پسند مردم ، ذوق و سليقه مردم ، به اين معنی كه ذوق و سليقه و
پسند مردم در زمانهای مختلف اختلاف پيدا میكند . ( در اين بحثی نيست .
) هر زمانی يك ذوق و يك پسند حكمفرماست . مثلا در مدهای كفش و لباس
میبينيد در هر زمانی يكجور كفش ميان مردم مد است ، يك نوع دوخت لباس
مد است يعنی مردم آنطور میپسندند . يك نوع پارچه مد میشود ، پسندهای
مردم عوض میشود . معنای اينكه انسان بايد با مقتضای زمان هماهنگی بكند ،
اينست كه ببيند پسند اكثريت مردم چيست ، ذوق عمومی چيست و از پسند
عموم پيروی بكند . اين همان جملهای است كه از قديم گفتهاند : " خواهی
نشوی رسوا همرنگ جماعت شو " اكثريت هر رنگ را پذيرفتند ، تو هم از
جماعت پيروی كن همان رنگ را بپذير .
اگر معنای مقتضای زمان هر يك از اين دو تفسير باشد ، غلط است كه
انسان تابع مقتضای زمانش باشد . اگر معنای اول باشد ، يعنی در هر زمانی
هر چه كه پيدا شد چون پديده قرن است ، بايد تابع آن باشيم . اينجا سؤالی
پيش میآيد : آيا هر چه در قرن جديد پيش میآيد خوب است و در جهت صلاح
و سعادت
بشريت است ؟ يعنی آيا بشريت اينجور ساخته شده كه هر چيز نوی كه پيدا
میشود ، آن چيز حتما در جهت صلاح و پيشرفت اوست ؟ آيا جامعه انحراف
پيدا نمیكند و امكان ندارد يك چيز تازه در قرن پديد بيايد كه انحراف و
در جهت سقوط باشد ؟ بلكه امكان دارد ، پديدههای هر زمانی ممكن است در
جهت صلاح بشريت باشد و ممكن است در جهت فساد باشد . دليلش اينست كه
ما مصلح داريم ، به قول اينها مرتجع داريم . مصلح عليه زمان قيام میكند ،
مرتجع هم عليه زمان قيام میكند با اين تفاوت كه مرتجع به كسی میگويند كه
عليه پيشرفت زمان قيام میكند و مصلح به كسی میگويند كه عليه فساد و
انحراف زمان قيام میكند . هر دو عليه زمان خودشان قيام میكنند . ما
سيدجمال الدين اسد آبادی را مصلح میشماريم و همه دنيا او را مصلح
میشمارند . او عليه اوضاع زمان خودش قيام كرده بود يعنی با آنچه كه در
زمان خودش وجود داشت ، هماهنگی نمیكرد . پس چرا به او مصلح میگوئيم ؟
برای اينكه اين اصل را قبول نكردهايم كه هر چه كه در زمان باشد خوب است
، هر چه كه اكثريت بر آن باشند خوب است . میگوئيم در زمان او يك
سلسله مفاسد و انحرافات وجود داشت كه او عليه آنها قيام كرد . در مقابل
، هر كس كه امروز تاريخ مثلا فلان اخباری را كه آن شب اسم بردم بخواند ،
میگويد او يك مرتجع است يعنی عليه پيشرفت و ترقيات زمان خودش قيام
كرده است .
پس به همين دليل كه ما میتوانيم در هر زمان مصلح و مرتجع داشته باشيم
، پديده های زمان دو حالت میتوانند داشته باشند . يك حالت ، حالت
پيشرفتگی ، و حالت ديگر ، حالت
انحطاط . پس اين مطلب درست نيست كه " بايد با زمان هماهنگی كرد "
يعنی بايد با پديدههای زمان هماهنگی كرد ، و فلسفه و سرش را هم در شبهای
اول عرض كردم كه خداوند ، خلقت انسان را با خلقت حيوانات از اين نظر
متفاوت كرده است كه انسان را يك موجود مختار و مبتكر و آزاد آفريده
است . حيوانات آنچه كه بايد داشته باشند خلقت به شكل غريزه به آنها
داده است ، يك ذره ابتكار ندارند ، آزادی عمل ندارند ، در كار خودشان
مختار نيستند و لهذا از آنچه كه دست خلقت به آنها داده است ، نه
میتوانند به عقب بروند و نه میتوانند به جلو بروند ، آنچه كه دارند از
همان روز اول خلقت داشتهاند و تا آخر هم دارند . تاريخ میگويد از زمانی
كه بشر زنبور عسل را شناخته است ، همين نظامات و تشكيلاتی را كه امروز
دارد داشته است . زمانی كه بشر از لحاظ تمدن خيلی عقب بوده است او
همينجور بوده است و امروز هم كه بشر هزاران دوره را طی كرده است ، باز
هم همانجور است . او جلو نرفته است ، عقب هم نمیرود ، به راست منحرف
نمیشود ، به چپ هم انحراف پيدا نمیكند ، ولی بشر ، مختار و آزاد و
دارای قوه ابتكار آفريده شده است .
آيه قرآن میگويد : « انی جاعل فی الارض خليفه »( 1 ) اسم بشر را خليفه
الله گذاشته است . به چه مناسبت بشر خليفه الله است نه زنبور عسل و نه
حيوانات ديگر ؟ يكی از جهاتش اينست كه خدا به بشر بيشتر قدرت خلاقيت
و ابتكار داده است يعنی
پاورقی :
1 - سوره بقره ، آيه . 30
قدرت داده است كه نقشی را كه در دنيا وجود ندارد بيافريند . زندگی اين
موجود را از صفر شروع كرده است . آنوقت ببينيد بشر چه چيزهائی را به
وجود میآورد ، خلق میكند ( البته به اذن پروردگار ) ، ابداع میكند . بشر
به حكم اينكه خليفه الله است ، بايد تمدن خودش را با نقشه و طرح و
ابداع خودش بسازد . شما همين مدلها و سيستمهای اتومبيلها را ببينيد ،
میبينيد هر سال نقش تازهای میآفرينند . اين همان قدرت خلاقيت بشر است
. و بشر به همين دليل كه میتواند جلو برود ، يعنی اين آزادی عمل به او
داده شده و مختار آفريده شده است ، میتواند به عقب برگردد . اينجور
نيست كه راه عقب را به روی بشر بسته باشند . اميرالمؤمنين فرمود : ²
اليمين و الشمال مضله و الطريق الوسطی هی الجاده » ( 2 ) راست روی و چپ
روی گمراه كننده است ، راه راست راه مستقيم است .
پس بشر همانطور كه امكان پيشروی دارد ، امكان عقب روی هم دارد .
بنابراين امكان انحراف در بشر هست . پس نمیشود قبول كرد كه روی هر چه
كه در زمان پديد آمده و پديده قرن است و جديد ناميده شده ، اسم تجدد
گذاشته شود و گفت خوب است . لذا به اين معنی تقاضای زمان را پيروی
كردن غلط است . بايد هشيار بود و روی آن پديده حساب كرد و با مقياسهای
ديگری كه عرض میكنم آن را سنجيد و ديد اگر خوب است آن را گرفت و اگر
بد است آن را طرد كرد . به همين دليل مقتضای زمان
پاورقی :
2 - نهج البلاغه ، خطبه . 16
به معنای مد و پسند مردم را نمیشود تصديق كرد يعنی ما نبايد هميشه نگاه
بكنيم ببينيم ذوق اكثريت مردم زمان چيست ، همانطور كه راجع به مد در
روزنامهها میخوانيد كه پديده قرن است . پديده قرن يعنی چه ؟ ! هروئين هم
پديده اين قرن است ، در سابق نبود . بر اثر پيشرفت علم شيمی هروئين
میسازند . اگر شما ديديد میخواهند چيزی را به عنوان پديده قرن بر شما
تحميل كنند ، قبول نكنيد . شما ببينيد اين مد بالای زانو پديده قرن است .
پديده قرن يعنی چه ؟ ! در مورد پسند میگويند مردم دنيا امروز اينچنين
میخواهند ، دنيای امروز اين را نمیپسندد ، آن را میپسندد . میپسندد يعنی
چه ؟ ! مطلق پسند كه دليل نمیشود . تا اين صحبت به ميان میآيد كه دست
دزد را بايد بريد يا نه ، میگويند آقا اين ديگر چه حرفی است كه شما
میزنيد ؟ ! دنيای امروز اين حرفها را نمیپسندد ! دزدی ، جرمی است كه در
اجتماع واقع میشود . سؤال میكنيم آيا جلوی اين جرم را بايد گرفت يا
نبايد نگرفت . همه میگويند بايد گرفت ، ما هم قبول داريم . ما میگوئيم
اسلام برای دزد يك همچو مجازاتی وضع كرده است و در عمل هم نشان داده كه
آنوقت كه اين مجازات عملی بشود دزدی هم ريشه كن میشود . حاجيهای 50 سال
پيش اطلاع دارند كه در صحرای عربستان اصلا آدم را میخوردند ، قافلههای 500
نفری را میدزديدند . فقط چهار تا دست بريدند ، ببينيد در آن صحرای وسيع
چه امنيتی برقرار كردهاند . حالا شما میگوئيد دنيای امروز نمیپسندد .
میگوئيم آيا دنيای امروز فرمولی بهتر از اين آورده است كه اين را
نمیپسندد ؟ اگر آورده است و بهتر از اين نتيجه داده است ، ما هم قبول
میكنيم .
در اينجا سخنی میگويند كه ما هم آن را قبول داريم ، میگويند بايد دزد
را اول تربيت كرد . مگر ما میگوئيم نبايد تربيت كرد ؟ ! صحبت در اين
است كه با آن شخص كه تربيت هم در او مفيد واقع نشده و باز هم دزدی
كرده است چه بايد كرد ؟ آيا تعليم و تربيت قادر شده است كه به كلی
جلوی جرم و جنايت را در دنيا بگيرد ؟ اگر گرفته بود كه میبايست مجازات
در دنيا به كلی لغو بشود ، پس چرا نشده است ؟ اين ، دليل آنست كه
تعليم و تربيت به تنهائی قادر نيست جلوی جرم و جنايت را بگيرد . يك
گزارش رسمی از آلمان غربی پارسال منتشر كردند كه در ظرف يك سال هشتاد
و اند بار مسلحانه فقط به بانك حمله شده است . در آمريكا ببينيد كار
گانگستربازی به كجا كشيده است كه برايش مدرسه باز میكنند . يعنی برای
اينكه خودشان فنون دزدی را ياد بگيرند مدرسه باز میكنند . دنيای امروزی
برای جلوگيری از دزدی چه نقشی را بازی كرده است ؟ فقط میگويند دنيای
امروز نمیپسندد .
يادم افتاد آن داستانی كه میگويد شخصی مريض بود . هر كس میگفت فلان
طبيب برای اين شخص خوب است . در اين اثنا يكی از حاضرين گفت من
طبيبی را سراغ دارم كه از تمام اطبائی كه در عمرم ديدهام بهتر است .
گفتند چطور ؟ گفت يك وقتی شخصی مدتها بود به مرضی مبتلا بود . تمام
اطباء درجه اول آمدند كميسيون تشكيل دادند ، نسخهها دادند ، نسخهها را
عوض كردند و مريض خوب نشد . البته گاهی پيشروی بسيار مختصری
پيدا میكرد . شخصی دكتر فلان را معرفی كرد . رفتند او را آوردند . همينكه
او آمد با يك شهامت بی نظير اول حرفی كه زد اين بود كه تمام اطباء
نفهميدهاند ، همه اشتباه كردهاند و مزخرف گفتهاند ، معطل نكرد ، گفت
فورا مريض را به يك بيمارستان ببريد ، بايد روی او عمل جراحی بشود . با
يك جرأتی فورا او را به مريضخانه برد و خوابانيد . اصلا يك ساعت طول
نكشيد كه شكم اين مريض را باز كرد و جراحی كرد . در همين جا ديگر سكوت
كرد . پس از چند لحظهای يكی از اهل مجلس پرسيد خوب حالا حال مريض چطور
شد ؟ گفت هيچی ، مريض مرد . گفتند پس تمام اين حرفها و اين تعريفها
برای اينست كه آن مريض مرد ؟ ! معلوم شد اين شخص بيچاره آنچنان تحت
تأثير آن طبيب واقع شده است و آنچنان در نشئه فرو رفته كه به نتيجه
كارش فكر نمیكند ، دائما میگويد آنها آمدند و نسخه دادند و رفتند ولی
اين آمد با قاطعيت تمام كار كرد و رفت . دنيای امروز نمیپسندد دست دزد
را ببرند . پس چه كرده است ؟ !
غرض اين جهت است كه يكی از چيزهائی كه يك مسلمان نبايد تحت تأثير
آن قرار بگيرد ، موضوع پسند است . علی ( ع ) فرمود : « لا تستوحشوا فی
طريق الهدی لقله اهله » ( 1 ) هرگز اگر راه حق را پيدا كرديد ، از اينكه
در اقليت هستيد وحشت نكنيد . يعنی شخصيت داشته باشيد . اكثر ، همين بی
شخصيتی ، پدر افراد بشر را در آورده است . همينكه ملتی خودشان را در
اقليت ديدند و ديدند
پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 199
اكثريت يك پسندی دارند ، كاری را انجام میدهند . به خودش جرأت نمیدهد
كه ممكن است كه اكثريت اشتباه كرده باشد و اقليت اشتباه نكرده باشد .
باز قصه ديگری يادم آمد : يادم هست در جلسهای به مناسبتی اين بحث شد كه
عالم بزرگی در يك محاسبه ، به حساب ابجد پرداخته است . من آنجا انتقاد
كردم كه هرگز دنبال اين حرفها نرويد . اينكه میگويند « انا من المجرمون
منتقمون »به حساب ابجد ابوبكر و عثمان در میآيد ، يا مثلا اسم فلان شهر
با اسم حسن به حروف ابجد يكی در میآيد پس حسن بايد در آن شهر باشد ،
اينها يك چيزهائی است كه پايه ندارد . يك نفر كه آنجا نشسته بود و
بسيار شريف بود گفت نه آقا . گفتم آقا همينجور است . گفت نه آقا ،
چون من يك قضيهای دارم : در فلان سال در فلان شهر بوديم . در آنجا بزرگانی
از علما بودند ، اسم برد . يك كسی آمد حساب كرد راجع به ظهور حضرت
حجت . آيه : « ان الارض يرثها عبادی الصالحون »( 1 ) منطبق میشد با سال
. 1361 چون ديدم او در مجلسی بوده است كه در آن بزرگانی بودهاند و . . .
( 2 ) .
يك تفسير ديگر نيز برای مقتضيات زمان میشود و آن اينكه تقاضای زمان
به معنای اينست كه احتياجات واقعی در [ طول ] زمان تغيير میكند ،
آنوقت احتياجی كه بشر در هر زمان دارد يك نوع تقاضا میكند .
میدانيد كه محور فعاليت بشر احتياج است . يعنی خدا
پاورقی :
1 - سوره انبياء ، آيه . 105
2 - [ متن پياده شده از نوار به همين صورت است ] .
انسان را در اين دنيا آفريده است با يك سلسله احتياجات واقعی : بشر به
خوراك احتياج دارد ، به پوشاك احتياج دارد ، به مسكن ، كشاورزی ، خياطی
، تجمل ، حمل و نقل ، مسافرت ، علم آموختن ، وسائل فنی و . . . احتياج
دارد . احتياج هم شوخی بردار نيست يعنی عملا انسان اجبار دارد كه به
دنبال احتياجات برود ، از احتياجات پيروی بكند ، اگر نكند زمان حدش
میزند . در اينجور موارد است كه اگر كسی بخواهد نام جبر زمان را ببرد
برده است . يك سلسله از احتياجات بشر است كه ثابت و لايتغير است .
بشر بايد به روح خودش نظام بدهد ، دستورالعمل اخلاقی بدهد و اينها در همه
زمانها يكجور است . بشر بايد به اجتماع خودش نظمی بدهد ، آن نظام كلی
در تمام زمانها يكی است . بشر به رابطهای كه با خدای خودش دارد بايد
نظمی بدهد و اين ، در تمام زمانها يكجور است . همچنين است در مورد بعضی
ارتباطاتی كه بشر با مخلوقات ديگر نظير زمين ، درخت و حيوانات دارد .
انسان بر گياههای دنيا چه حقی دارد ؟ گياهها بر انسان چه حقی دارند ؟
اينها احتياجات ثابت و لايتغير است .
ولی انسان برای تأمين همين احتياجات ، به يك سلسله ابزار و وسائل
نياز دارد . وسائل در هر عصر و زمانی فرق میكند چون وسائل در ابتكار خود
بشر است . دين به وسيله ( البته مشروع ) كاری ندارد . دين هدف را معين
میكند و راه رسيدن به هدف را ، اما تعيين وسيله تأمين احتياجات در
قلمرو عقل است . عقل كار خودش را به تدريج تكميل میكند و هر روز وسيله
بهتری انتخاب میكند و بشر به حكم قانون اتم و اكمل ( به قول علامه
طباطبائی ) میخواهد از هر
راه كه سادهتر و كم خرجتر باشد به هدف خودش برسد . در جايی كه احتياج
انسان به وسيله عوض میشود يعنی وسيلهای كه امروز مورد احتياج است فردا
كه تكميل شد ديگر مورد احتياج واقع نمیشود ، بايد تقاضای زمان تغيير كند
. اينجور چيزها واقعا تقاضای زمان است . اين تقاضا است كه صرف پديده و
پسند زمان نيست ، احتياج واقعی حكم میكند . هيچ احتياج واقعیای نيست كه
اسلام جلو آن را گرفته باشد . اسلام جلوی هوس را گرفته است . در وقتی كه
تراكتور پيدا شده اگر كسی بگويد من با گاو آهن شخم میزنم ، اين ، محكوم
است ، ولی اگر مد بالای زانو بيايد بايد از آن جلوگيری كرد . اين فيلمهای
مهيج و خانمان برانداز را نمیشود به عنوان پديده قبول كرد . اگر وسيلهای
پيدا شود ، آن وسيله را میتوان برای هدفهای مشروع و نامشروع استخدام كرد
، وسيله كه بيچاره زبان ندارد ، مانند بلندگو كه كارش اينست كه صوت را
قوی میكند . آن بيچاره میگويد اگر ذكر خدا را بگوئی من قويتر میكنم ، اگر
كفر هم بگوئی من قويتر میكنم . راديو فی حد ذاته ابزاری است كه هر چه در
پشت آن دستگاه گفته شود با برد زيادی تحويل میدهد اما زبان بسته هيچ
میگويد كه اينجا فلان تصنيف را بخوانيد يا آيه قرآن را بخوانيد ؟
تلويزيون هم از همين قبيل است .
اگر كسی در مورد وسائلی كه انسان را به هدفهای صحيحش نزديك میكند
بگويد نه ، من نمیخواهم از اين وسائل استفاده كنم و آنوقت كسی كه دنبال
هدفهای نامشروع میرود از همين وسائل استفاده كند ، و اين كه دنبال هدفهای
مشروع میرود
از اين وسائل استفاده نكند ، چنين شخصی محكوم به شكست است . مثل اينكه
شما بگوئيد من مسلمانم و میخواهم هدف اسلامی را تعقيب بكنم ، میخواهم
جهاد بكنم و واقعا هم قصد شما لله است . ديگری در راه شيطان میخواهد
بجنگد ، در راه ماديگری و فساد میجنگد ، اما او از وسائلی كه امروز پيدا
شده است مثل توپ و تفنگ و خمپاره استفاده میكند و شما میگوئيد نه ، من
به وسيله كار ندارم ، من میخواهم با كارد و شمشير بجنگم . قطعا شما محكوم
هستيد ، هدف شما محكوم است . شما هدف خود را با دست خودتان محكوم
كردهايد .
اين است معنای تقاضا و اقتضای زمان . تقاضای زمان را با پسند مردم و
پديده قرن اشتباه نكنيد . حاجتهای اولی بشر ثابت است . حاجتهای ثانوی
يعنی حاجتهائی كه انسان را به حاجتهای اولی میرساند ، متغير است . اين
حاجت زمان میگويد من تغيير كردهام و اگر جنابعالی بخواهيد خشكی به خرج
بدهيد محكوم به شكست هستيد ، و نتيجهاش اين میشود كه فلان آهنگ را او
میتواند با وسيله قوی به گوش 23 ميليون ( 1 ) جمعيت برساند و شما هم كه
به عمرت راديو گوش نمیكنی ، يك وقت در خانه میبينی بچه سه سالهات
تصنيف راديو میخواند ولی حرف حساب ترا كسی نمی شنود . آنوقت تو در
هدفت شكست میخوری .
آن عالم بيچاره كه برای اولين بار صنعت ضبط صوت را اختراع كرد چيزی
كه به گمانش خطور نمیكرد اين بود كه در آن
پاورقی :
1 - [ مطابق آمار آن زمان جمعيت ايران ] .
تصنيف بخوانند و اخلاق مردم را فاسد كنند . او اختراع كرد كه بدينوسيله
خطابهها و كنفرانسها را ضبط بكنند و به دنيا برسانند . ولی اين گناه ضبط
صوت نيست ، گناه مردمی است كه هدف صحيح دارند و از وسيله نيرومند و
قوی استفاده نمیكنند . فيلم فی حد ذاته گناه ندارد . وقتی كه صنعت فيلم
در دنيا میآيد ، مردم هشيار و بيدار نيستند كه از آن در راه هدفهای فاسد
، هدفهائی كه از هروئين خراب كننده تر است ، مخدرتر است استفاده نشود
. حالا اگر میتوانند ، جلوی آن را بگيرند ، چه از اين بهتر ؟ ! لااقل جلوی
او را كه نمیتوانی بگيری با او رقابت بكن ! نمیكند تا اينكه عدهای
میآيند فيلم خانه خدا را در جائی به ما نمايش میدهند كه تا حالا آن
فيلمهای ديگر را نمايش میدادند .
اين عيب هست و اين عيب تقصير آنهائی است كه قبلا اين فكر را نكردند
كه فيلم بايد وارد زندگی مشروع مردم بشود ، بايد وارد زندگی دينی و مذهبی
مردم بشود . قبل از اينكه اين فيلمهای منحط را در اين جور جاها نمايش
بدهند ، شما يك جاهائی ، دارالتبليغهائی برای نمايش دادن فيلمهای خوب
تهيه بكنيد و با آنها مبارزه بكنيد . اگر جلويش را گرفتند كه چه بهتر !
تازه ، فيلم خوب مگر منحصر به حجاج است ؟ شما میتوانيد فيلمهای جالب و
خوب تهيه بكنيد كه لااقل نيمی از جوانها را به اين طرف بكشيد . اصلا
فيلمی بالاتر از دستگاه خلقت نيست . اگر فيلم تكون نطفه يا پيدايش يك
گل را نمايش بدهند ، اگر كيفيت و حركات قلب را نمايش بدهند ، خواهيد
ديد كه چه تأثيراتی دارد ! خدا میداند تمام ، درس توحيد است . آنوقت
يك
عده از ما وقتی بگويند مقتضيات زمان ، پديده قرن ، دنيای امروز ، ديگری
میگويد اين فيلمی كه اين حرفها را نشان میدهد ! آقا فيلم كه گناه ندارد ،
فيلم يك تعليم سمعی بصری است .
اولی كه همين بلندگو پيدا شد بعضيها چه داد و فريادی راه انداختند !
آقای فلسفی تعريف میكردند اولين نفری كه در ميان وعاظ با بلندگو صحبت
كرد من بودم . نمیدانيد چه بازیای سر من در آوردند . گفتند مجلس معظمی
بود و در آنجا بلندگو گذاشته بودند . قبل از من واعظی رفت صحبت بكند ،
گفت اين بوق شيطان را برداريد . برداشتند و آن واعظ در اثر كثرت جمعيت
نتوانست مطلب را به همه مردم بفهماند . من رفتم روی منبر . تا نشستم
گفتم بوق شيطان را بياوريد . ببينيد جمود چقدر ! اينها آبروی دين را
میبرد . كی گفته بلندگو بوق شيطان است ؟ !
نظرات شما عزیزان: